1395/12/14
با مادراتون ، یکم مهربون شید
تو خلوتاشون ، یه هم زبون شید
حالا که دادم ، من او را از دست
فهمیدم چه گوهری بود و هست
نیاید شما هم ، مثل من شید
یه نوش دارویی ، بعد مرگ شید
یه روز می فهمید ، که خیلی دیره ....
که اون زمین گیر ، تو خاک اسیره ....
چه فاید داره ، اشکای من
حالا که نیستش ، بزنه لبخند
لعنت به من که ، گرفتم حالَش
زین بابت من ، آرام ، نبود خیالَش
نشد که شوم ، باز افتخارَش
لحظه ی آخر ، باشم کنارَش
چه زجر هایی ، کشیده ست او
که بیند روی مرا
من آن دختر پسر باشم
چه گوید نام مرا
چه شب هایی کنار بسترم
تا صبح نیا را مید
به آن که شوَم فرزندِ صالح
داشتهَ ست امید
میوه ی باغ زندگی یَش رسید
اما دگر نیست که دارد امید
اما دگر نیست که دارد امید
شنبه 28 اسفندماه سال 1395 ساعت 23:58
سلام
اگر این شعر مربوط به خودتونه و مادرتون رو از دست دادید تسلیت میگم
یکی از دوستان مادرشان به رحمت خدا رفت
که بنده خود را به جای وی قرار دادم
که اینگونه شعری شد